دنبالش بگرد ...

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

یادشون بخیر - دوران دبیرستان

تو این قسمت هم دبیران دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی نمونه دولتی علامه
طباطبایی رو آوردم ...
دبیرستان:
ریاضی 1: آقای حمزه فرج الهی که تازه کار بود و تا حدودی هم باسواد ...
میخواست شیوه جدید توی تدریسش ابداع کنه که گند زد و یه بار با جریمه
نقدی و بدنی همه بچه ها چهره سیاهی از خودشو توی ذهن همه جا گذاشت تا
جایی که ازش شکایت هم کردیم اما خب مجبور به صلح شدیم ... من با کتک
بسیار زیادی که بیخودی بهم زد خیلی ازش متنفر شدم و متأسفانه اون همه
علاقه ای که آقای حسنوند توی راهنمایی در من نسبت به درس ریاضیات ایجاد
کرده بود بیشترشو از بین برد تا جایی که از خوندن ریاضی اون سال متنفر
شدم و هرگز ایشون رو نمی بخشم به خاطر اون کارش ... هنوز که هنوزه من
دارم از اون حس تنفر و نخوندن ریاضی ضربه می بینم ... یادش بخیر ...
ریاضی 2، هندسه 1و2، هندسه تحلیلی: آقای برشان که زیاد حال و حوصله درس
دادن نداشت و همش از زیر درس دادن در میرفت اما خیلی خوش برخورد و مهربون
و آروم بود ... اما خب خیلی ما از جدی نگرفتن اون درسا ضربه خوردیم به
خصوص توی کنکور ... خودش می دونه و خدای خودش ... یادش بخیر ...
حسابان، دیفرانسیل: آقای بهروز یوسفوند که باسوادترین دبیر در درس خودش
توی شهرستان ما بود و واقعا باسواد بود و زحمت می کشید ... یه خورده از
حس نفرتم به ریاضی رو ایشون برگردند ... خدا خیرش بده ... اگه ایشون نبود
بچه های ما توی درس ریاضیات توی کنکور دیگه کلا هیچ بودن ... یادش بخیر
...
هندسه تحلیلی: آقای بلواسی که ایشونم تازه کار بود و سبکش عین آقای برشان
بود و هر آنچه برای آقای برشان گفتم برای ایشونم در نظر بگیرید ... یادش
بخیر ...
آمار: آقای صمد امیری که مهربون و با سواد بود و درس رو کاربردی نشونمون
می داد ... یادش بخیر ...
فیزیک 1: آقای مجتبی حنایی که فکر کنم الان استاد دانشگاه شده باشه دیگه
... شخصیتی فوق العاده باهوش و ذکاوت و مهربون و جذاب ... خیلی چیزا ازش
یاد گرفتم ... هرگز روز آخر تدریسش رو یادم نمیره که با استفاده از قواعد
فیزیکی حدود یه ربع بهمون درس زندگی داد و آخرش هممون بغض گلومون رو گرفت
و بعضی ها هم کلی براش گریه کردند ... یادش بخیر ...
فیزیک 2 و پیش: آقای کولیوند که خیلی چهره جدی داشت و من جز یکی دوبار
یادم نمیاد خندیده باشه ... خیلی باسواد بود اما دیگه از بس سوادش زیاد
بود نمی تونست خوب در حد ما تدریس کنه ... یادش بخیر ...
فیزیک 3: آقای حسنوند که چهره ی همیشه آرومش همیشه توی ذهنمه ... تدریسش
هم بد نبود ... یادش بخیر ...
شیمی1: آقای رییس علی حسنوند که اون سال دومین سالی بود که کتاب جدید
شیمی 1 تدریس می شد و یه خورده ایشون رو اذیت می کرد اما دبیر خوبی بود
... نه شوخ بود و نه جدی ... یادش بخیر ...
شیمی 2 و 3 و پیش: آقای محمد جواد سیفی (پدر محترم و عزیزم) ... روزای
اول تدریس خیلی واسم سخت بود به کسی که یه عمر پدرم بوده به چشم یه دبیر
نگاه کنم حتی یه بار سر کلاس بهش گفتم "بابا اجازه!!!" ... چون پدرم تو
خونه کامل تحت نظرش بودم نمی تونستم شیمی رو شل بگیرم و توی شیمی همیشه
فول بودم و همین باعث شد تو کنکورم درصد خیلی بالایی بزنم ... ولی خیلی
هم زحمت کشیدم واسه شیمی ... یاد اون دوران بخیر ...
ادبیات 1 و 2 و3: آقای غلامرضا امیری، یه شخصیت ادبی بزرگ که خیلی آروم و
مودب بود ... خیلی دوست داشتم باهاش رفیق شم اما نتونستم ... یادش بخیر
...
زبان فارسی 1 و 2 و 3 و ادبیات پیش: آقای علی حسنوند یه شخصیت بیش از حد
شوخ و بی قید و بند ... خیلی بار ادبیاتیش زیاد بود اما اصلا خوب تدریس
نمیکرد ... یعنی خوشش نمیومد اینکارو بکنه ... املاهای شیرین و جذاب و
خنده داری ازمون میگرفت ... یادش بخیر ...
زیست 1: آقای حسین ندری که خیلی مهربون بود ولی از زیست خوشم نمیومد ...
یادش بخیر ...
معارف 1 و 2 و 3 و پیش: آقای تیمور جوانمرد ... یه شخصیت کاملا مذهبی
میانه رو ... آرامشه عجیبی همیشه توی چهرش بود که آدم رو دییونه خودش
میکرد ... خیلی درسای معرفتی ازش یاد گرفتم ... یادش بخیر ...
عربی 1: آقای عنایت نورمحمدی که فوق العاده به عربی و تدریسش مسلط بود و
آدم از حضور در کلاسش لذت میبرد ... واسه کلاس کنکورش هم شرکت کردم که
خاطرات شیرینی از اون دوران دارم ... یادش بخیر ...
عربی 2: آقای حسین فرج الهی که قدش کوتاه بود و خیلی با ناز و افاده
تدریس می کرد اما واقعا ایشونم وارد بود ... یادش بخیر ...
عربی 3: آقای سید مجتبی حسینی که برادر یکی از همکلاسام بود ... شخصیتش
شبیه آقای جوانمرد بود اما یه خورده تندروتر ... یادش بخیر ...
زبان انگلیسی 1: اصلا یادن نیست کی بود و خاطره ای الان ازش به ذهنم
نمیاد ... اما خب یادش بخیر !!!
زبان انگلیسی 2 و 3 و پیش: آقای رسول یوسفوند ... یه جوون که به تدریسش
تسلط داشت و شوخ طبع بود و سعی میکرد با بچه ها دوست بشه همیشه ... با من
خیلی دوست بود ... یادش بخیر ...
جغرافیا: آقای امیری که یه شخصیت مرموز ولی جنتلمن داشت ... یادش بخیر ...
معاون دبیرستان: آقای قلی منصوری که خیلی مهربون و جدی بود توی کارش ...
یادش بخیر ...
مدیر دبیرستان: آقای عظیم علیپور که یه شخصیت تقریبا سیاسی بود و بعدا زد
توی فعالیت های اجرایی و عضو شورای شهر شد ... خیلی خشن و جدی بود ...
یادش بخیر ...
سرایدار دبیرستان: آقای سحرخیز که خیلی مهربون و زحمتکش بود ... گهگاهی
توی تعطیلات میرفتیم توی حیاط فوتبال بازی میکردیم و اذیتش می کردیم ...
یادش بخیر ...
واسه همشون آرزوی موفقیت دارم ... امیدوارم که بتونن این مطلب منو بخونن
... پس اگه هرکی این مطلب رو میخونه و میتونه به سایرین اطلاع بده که این
مطالب رو بخونن ... حتی خوشحال میشم به بهانه ی این مطلب دوستان قدیمیم
رو هم ملاقات کنم ... تصمیم دارم در آینده راجع به دوستانمم یه مطلبی
بنویسم ...

یادشون بخیر - دوران راهنمایی

تو این قسمت دبیران دوران راهنماییم توی مدرسه راهنمای نمونه دولتی شهید
باهنر رو آوردم ...
راهنمایی:
زبان انگلیسی اول و سوم: آقای شیرمحمد ندری ... استادی که قلبی مهربان به
وسعت دریا داشت اما در کلاس بسیار جدی بود و توی کتک زدن دستای سنگینی
داشت ... خیلی هم باهوش بود و همیشه به خودش میگفت "حواستون باشه با
کاراگاه دریک طرف هستید" ... یادش بخیر ...
زبان انگلیسی دوم: یه آقایی بود فکر کنم یوسفوند فامیلیش بود و موهاشم
بور بود که تازه معلم شده بود و خیلی جدی و خشک بود ... یادش بخیر ...
حرفه و فن اول تا سوم: آقای علی مومنی ... بهش میگفتیم رییس جمهور، آخه
هر وقت میومد سر کلاس و ما پا میشدیم مثل رییس جمهورا دستشو بالا میگرفت
و سرشو تکون میداد ... یه بارم شلوغی کردیم با کمربند بدجوری کتکمون زد
... یادش بخیر ...
ادبیات اول تا سوم: آقای سیف اله حسنوند ... یه خورده عقده ای بود و همش
دوست داشت بچه ها رو کتک بزنه ... خاطرات جالبی هم تعریف میکرد واسمون
... یادش بخیر ...
جغرافیا، تاریخ، اجتماعی و مدنی اول تا سوم: آقای هادی یوسفوند که جوون و
خیلی مهربون بود و با بچه ها کامل رفیق بود ... یادش بخیر ...
ریاضی اول تا سوم: آقای هدایت حسنوندکه خیلی باهام رفیق بود خیلی شوخی
میکرد ... کسی بود که من رو عاشق ریاضیات کرد و همیشه ممنونشم چون علاوه
بر ایجاد علاقه کلی هم درس زندگی بهم داد ... یادش بخیر ...
علوم تجربی اول: آقای ناصر یوسفوند که سال آخر تدریسشون بود و بازدهی
تدریسش پایین بود ... یادش بخیر ...
علوم تجربی دوم: آقای قدرت اله ندری، بابای آقای آرمان ندری یکی از
دوستانم که هنوزم در ارتباطیم و الان دانشجوی کارشناسی ارشد رشته
خاکشناسی توی دانشگاه خودمونه ... یه بار ما رو برد ارد خیلی خوش گذشت
... یادش بخیر ...
علوم تجربی سوم: آقای منصوری که اسمش یادم نیست و ایشونم از معلمایی بود
که بهم درس زندگی داد ... یادش بخیر ...
دینی و قرآن و عربی اول: آقای رادمنش که از دوستان پدرم بود ... یادش بخیر ...
دینی و قرآن و عربی دوم و سوم: یه آقای مهربون و آرومی بود که متأسفانه
اسمش یادم رفته ... یادش بخیر ...
ورزش اول و دوم: آقای محمد یوسفوند که چهره آرومی داشت و معلمه فعالی بود
و اولین بار ایشون بود که من رو با رشته پرش طول و سه گام آشنا کرد که
الان توش به موفقیت هایی رسیدم ... یادش بخیر ...
ورزش سوم: آقای فیروز یوسفوند که خیلی بداخلاق بود اما خب یادش بخیر ...
مدیر مدرسه: آقای صادق منصوری که خیلی خوش اخلاق و مهربون و در عین حال
جدی بود ... یادش بخیر ...
ناظم مدرسه: آقای خرم آبادی که همیشه جدی و ترسناک بود اما ته دلش هیچی
نبود ... یادش بخیر ...
یکی از آشپزهای مدرسه (آخه من توی راهنمایی و دبیرستان توی نمونه دولتی
بودم که دو روز در هفته دو سری میرفتیم): آقای ندری که همیشه مهربون بود
... یادش بخیر ...
مسئول خوابگاه: آقای یداله حسنوند که همیشه اخماش توی هم بود و آقای
یوسفوند که خیلی متضاد اون مهربون بود ... البته من خوابگاهی نبودم اما
گاهی میرفتم پیش دوستام شب میموندم ... یادشون بخیر ...
سرایدار: آقای حسن زاده که مهربون بود ... یادش بخیر ...

یادشون بخیر - دوران ابتدایی

بالاخره بهانه ای برای نوشتن دستم افتاد ...
این روزا که دارم واسه کنکور ارشد درس میخونم و همش توی خونه هستم و
ارتباطاتم رو خیلی کاهش دادم و فضای مجازی هم جزیی از این ارتباطاته ...
دیروزی داشتم درس میخوندم که یهویی یاد معلم اول ابتداییم افتادم و بعد
به دنبالش تک تک معلما و استادایی که به گردنم حق داشتن و استادایی که
بهم بدی کردن به ذهنم اومدن ... که شروع کردم از اول اسم همشونو تا جایی
که یادم بود نوشتم و تصمیم گرفتم یه مطلبی در موردشون بنویسم و از همه
کسانی که در دوران آموزش من دخیل بودن یه اسمی ببرم و یادی ازشون کرده
باشم ... البته به دلیل طولانی بودن مطلب هر مقطع رو در یه مطلب جداگانه
آوردم ...
کودکستان:
خانم صادقی که یکی از آشناهامون بود و خانم حسنوند که خیلی مهربون بودن
... به خصوص خانم حسنوند ... یادش بخیر ...
ابتدایی:
کلاس اول: آقای لطیف یوسفوند که چهرش همیشه توی ذهنمه و به خودم قول دادم
اگه این بار یه جایی ببینمش حتما برم و دستشو ببوسم ... یادش بخیر ...
کلاس دوم: خانم حسنوند ... آخه اون سال به علت کمبود دانش آموز برخی
مدارس دختر و پسر با هم توی یه کلاس بودن و بعضی معلما هم خانم بودن ...
یادش بخیر ...
کلاس سوم: آقای عزت ملکشاهی که از دوستان پدرم بود و کلی توی مدرسه با من
شوخی میکرد ... یادش بخیر ...
کلاس چهارم: آقای مراد حسنوند که یه خورده زیادی جدی بود اما مهربون بود
... یادش بخیر ...
کلاس پنجم: آقای مصطفی حسنوند که یکی از همرزمای دایی وهابم، که توی جنگ
مفقود شده و هرگز اثری و خبری ازش برنگشت، بود و خیلی خیلی مهربون و شوخ
طبع بود ... هیچ وقت اون صحنه یادم نمیره که یه بار موضوع انشا "نامه ای
به یکی از عزیزان خود بنویسید" بود و من نامه ای به دایی وهابم نوشته
بودم و اون موقع نمی دونستم که ایشون همرزم داییم بوده و اشک توی چشاش
جمع شده بود وقتی داشتم انشا رو می خوندم ... یادش بخیر ...