دنبالش بگرد ...

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

تصميمي جديد ...

سلام
خدا رو شكر فعلا كه بلاگر تو سايت دانشگاه باز ميشه و ميتونم پست بذارم ...
بالاخره بعد از كلي كشمكش در ترم قبلي كه فوق العاده ترم سختي بود برام ، وارد ترم سوم شدم و اين ترم تصميم گرفتم كه حسابي بشينم درس بخونم و ديگه خيلي از فعاليت هاي بيخود رو كنار بگذارم ... البته خودم به اين نتيجه رسيدم كه توي دانشگاه اگه با برنامه ريزي پيش بري و درست از وقتت استفاده كني هم ميتوني كه حسابي درس بخوني ، هم حسابي فعاليت هاي غير درسي مثل كاراي فرهنگي يا سياسي داشته باشي ، هم حسابي ورزش كني ، هم حسابي خوش بگذروني ، هم حسابي وبلاگ نويسي كني !!! و هم كلي وقت اضافه واسه تفريح و خوش گذروني داشته باشي ...
خلاصه اينكه اميدوارم بتونم از امروز به بعد فقط به پله هاي ترقي فكر كنم و با راهنمايي هاي عزيزان و دوستان و همچنين دلگرمي هايشان بتونم پيشرفت روزافزون داشته باشم ... هر حرفي و هر انتقاد و پيشنهادي از سوي شما ميتونه توي رسيدن به اين هدفم كمكم كنه و اميدوارم كه هرگز شما منو تنها نذاريد و تا حالا هم كه همين طور بوده و در لحظات تنهايي ، سختي ، شادي و غم همواره منو مورد لطف خودتون قرار داديد ... اميدوارم كه بتونم حداقل با پست هايي كه ميذارم گوشه اي از زحماتتون رو جبران كنم ...

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

هر کس خدایش یک مقدار لیاقت دارد ...

" هر کس خدایش یک مقدار لیاقت دارد . یکی برای خدایش تره هم خرد نمی کند ولی دیگری همه امیالش را برای معبودش زیر پا می گذارد بی منت . یکی خداییش ... "
اين مطلبي بود كه به تازگي توي وبلاگ پسرخاله ممد گلم ديدم و چون خيلي جالب وبد و همچنين به رسم امانت داري در وبلاگ مطلبش رو لينك كردم كه ميتونيد اون رو اين زير ببينيد :

راه هاي هدف مند كردن عملي زندگي ؟؟؟

سلام

توي زندگيم بارها تصميم گرفتم كه يه هدف معين واسه خودم مشخص كنم و در اين راه تمام اسباب رو هم فراهم بيارم كه تا يه دوره كوتاه مدت هم موفق بودم اما بعد از اين دوره كوتاه يه سري مشكلاتي كه مانع كارهام در جهت تحقق اهداف ميشه برام بوجود مياد و همچنين با بالا رفتن سنم و درك بيشترم از عالم اطرافم معيارها و ارزش هام تا حدودي تغيير ميكنه و همچنين تا حدودي سست اراده بودنم باعث ميشد كه يواش يواش از راهم باز مي موندم ... شايد اين مشكل واسه خيلي هاي ديگه هم وجود داشته باشه اما هنوز كه هنوز راه حل ملموس و عملي براي درمان اين حالت كشف نشده ... در اين زمينه فقط تجربه است كه شايد بتونه راه حلي رو پيشنهاد كنه كه تجربه هم همواره قرباني ميخواد و بايد يك نفر فدا بشه تا بتونه يه تجربه رو بدست بياره ...

واقعا خيلي نيازمند همچين راه حلي هستم ؟؟؟!!! و نميدونم بايد چيكار كنم ... تا حالا خيلي از راه حل هاي تئوريك رو امتحان كردم اما نتيجه بخش نبوده و در اين راه قسمتي از جوونيم رو هم از دست دادم البته شايد اين احساس فقط براي خودم بوجود اومده باشه ...

يكي از بازديدكننده هاي وبلاگم بهم مي گفت كه خيلي وبلاگم وبلاگ نا اميد كننده و خسته كننده اييه و ازم انتقاد داشت كه چرا همش از يأس و نااميدي دم ميزنم ؟

اولا خوشحالم كه در بيان مطالبم اونقدر روشن حرف ميزنم كه ميتونم احساسم رو به خواننده منتقل كنم ... و ثانيا در جواب دوستم بايد بگم كه اينجا (وبلاگم) جايي واسه تخليه روحي و رواني خودم و يه جورايي سنگ صبور من وبلاگمه (هرچند اين نكته رو بارها گفتم!) و من همواره از درون خودم ميگم و كساني هم كه از ابتدا بيننده وبلاگم بودن اينو ميدونن كه مثلا من اوايل كه خوشحال بودم با خوشي مي نوشتم اما مدت زياديه كه واقعا غم و غصه دلم رو فرا گرفته و واسه همين غمگينانه مي نويسم ...

كلا خيلي خوشحالم كه هنوز يه عده هستند كه واسشون مهم هستم و همواره سعي ميكنن با توجه به احساسات درونيم كمكم كنن ... البته يه وقت فكر نكنين كه من مغرورم و ميخوام بگم كه آدم مهمي هستم ؟! نه ! اصلا اينطور نيست ! من واقعا همه اين افراد و همچنين خيلي هاي ديگه كه شايد نخوان باور كنن يا نميدونن ، من دوسشون دارم و همواره دوست داشتنم رو در عملم نشون دادم و خيلي از اين بدم مياد كه يكي اون اندازه كه حرف ميزنه عمل نكنه ...

دوستون دارم و اين گل تقديم به همه شما :