دنبالش بگرد ...

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

روز تولد


روز تولد ؟؟؟

چه کلمه خنده دار و بیگانه ای برای من ... میدونید چرا ؟ آخه هرگز کسی روز تولدمو بهم تبریک نگفته !!! اصلا یعنی کسی یادش نبوده که کی تولد منه ... حتی پدر و مادرم هم تاریخ دقیق تولدم رو نمیدونستند تا این اواخر ...

تا اینکه من 2 سال پیش گلگی خودم رو به همه کردم چون از همشون دلخور شده بودم ... واقعا تا اون موقع اصلا نمیخواستم به همه این موضوع رو بگم ... اما اگه نمی گفتم خیلی ها در این موضوع به کار خود ادامه می دادند ... از من که دیگه گذشته بود و اون دورانی که تولد برام شیرینی داشت کسی یادش نبود و الان توی این دوران دیگه زیاد برام مهم نبود ... و من واسه سایر فرزندان توی فامیلامون اینو میگفتم و شاید نسل بعد از خودم ...

از اون موقع خیلی ها به دنبال کشف تاریخ تولد من بر اومدند که من مقاومت میکردم چون دیگه ارزشی نداشت وقتی خودم گلگی کرده بودم و ضمنا گفتم که برام دیگه زیاد اهمیت نداشت ...

اما امسال تولدم خیلی ویژه بود ... یه عزیزی که من بهش تذکر هم نداده بودم در این مورد واسه رسیدن روز تولدم روزشماری میکرد و حسابی واسم سنگ تموم گذاشت ... تموم اطرافیانم رو وادار کرده بود که امروز از طریق sms تولدم رو بهم تبریک بگن ... همین که روز یکشنبه شروع شد یعنی ساعت 0بامداد یا همون 12 نیمه شب ابتدا خودش کلی پیام تبریک های مختلف فرستاد و بعدش یواش یواش پیام های بعدی از طرف اطرافیان مثل دوستان و فامیل به دستم رسید و همگی واقعا شرمنده کردن که همینجا از همشون تشکر میکنم ... و از همه مهمتر از اون عزیز واقعا ممنونم که حسابی محبتش رو بهم ثابت کرد ...

حالا اینجا یه چیزی اذیتم می کرد اونم تبریک اونایی بود که نه تنها روز بلکه ماه تولد منم نمیدونستن اما حالا بهم تبریک میگفتن که من احساس میکردم ترحم میکنن ... و تبریکشون مصنوعی به نظر میرسید واسم ... هرچند عده ایی نیز بودند که حتی بدون اطلاع رسانی اون عزیز بهم تولدم رو تبریک گفتن ... البته واقعا ازشون ممنونم و تشکرم رو هم اینجا و هم همون موقع بهشون ابراز کردم چون بالاخره حتما یه ذره واسشون مهم بودم که حاضر شدن بهم تبریک بگن ... اما خب اگه اون عزیز نبود این افراد هم روال سابق رو ادامه میدادند ...

به هرحال خوشحالم که همچین روزی رو در زندگیم تجربه کردم و ازهمگی ممنونم و چه اونایی که تبریک گفتن و چه اونایی که تبریک نگفتن بدونن که من دوسشون دارم و من هرکسی رو اگه دوست نداشته باشم باهاش ارتباط برقرار نمی کنم ...

امیدوارم بتونم هر کسی کوچکترین محبتی بهم میکنه تا سرحد توان خودم بتونم که جبران محبت هاش رو بکنم ...

بازم بهتره که تاکید کنم که این وبلاگ فقط یه جور دفترچه خاطراته و نوشتن همچین مطلبی اصلا واسه خودنمایی نیست ... معمولا اگه کسی این وبلاگ رو میخونه منو میشناسه و کسی هم که منو میشناسه میدونه که اینجا واسم فقط دفترچه خاطراته نه جایی واسه خودنمایی و کلا در واقعیت هم همچین آدمی نیستم ...