دنبالش بگرد ...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

زندگی !!!

خیلی وقته اینجا نیومدم چیزی بنویسم ... چون توی فیس بوک که عضو شدم دیگه همیشه اونجا با دوستان دور همیم و میشه اونجا هم درد دلا رو گفت ...
اما خب این بار دیگه خیلی دلم پر بود و دوست داشتم همین جا بنویسم ...
خیلی سخته که آدم توی یه چیزی احساس کمبود بکنه اونم نه به خاطر کم کاری خودش بلکه به خاطر شرایط جامعه ای که توش زندگی کرده ... ما بچه های منطقه 3 خداییش خیلی بهمون ظلم شده بخدا ... هر چقدرم تلاش بکنیم آخرش در برابر بچه های منطقه های 1 و 2 کم میاریم ... خیلی طول می کشه تا همسطح دیگران بشیم ... شاید خیلی ها بگن که در عوض سهمیه مون هم بیشتره ... در جواب باید بگم که خب گیریم با سهمیه اومدیم تو دانشگاه بعدش چی ؟! وقتی هرجا که بریم و با همه بچه ها در یه سطح قرار بگیریم اونجاست که کم آوردنمون شروع میشه ... وقتی پیش یکی از بهترین دوستام میشینم و اون شروع میکنه از شرایط جامعه ای که توش بزرگ شده و اینکه چقدر اونو مطالعاتی بار آورده تعریف میکنه حسابی از خودم و جامعه ای که توش بزرگ شدم خجالت می کشم و متنفر میشم ...
اما خب همیشه سعی و تلاش خودمو کردم که بتونم پیشرفت خوبی داشته باشم و خدارو شکر به جز در زمینه درسای رشته خودم (که اونم تازه جز افراد متوسطم) توی بقیه ی زمینه ها همیشه خوب تونستم پیشرفت کنم ...
ولی به هرحال همونطور که گفتم به خصوص از لحاظ سطح مطالعات آزاد و اطلاعات عمومی همواره در برابر سایرین احساس کمبود رو در خودم شدیداً حس میکنم ...
خدای خوب و عزیزم ... همیشه توی زندگیم بهم کمک کردی و من رو از خیلی بدی ها نجات دادی و به سمت خیلی خوبی ها کشوندی ... ازت خیلی ممنونم ... حالا توی برهه ی حساس تری از زندگیم هستم ... کمکم کن تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم و بهترین راه رو انتخاب کنم و به هدف هام برسم ان شاءالله ...