![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjN4TTK5QIPRp_xi6WkEkHK022jpAmS4FjBYLC09sLEftr8jyoAZ9MCk76faEwUKS97HthKSu1AIRTF2ilngELdGEHGxgTS82a2rNXFegmFDP7Qi7ITLVTyq1tGyq17UIaZUHMR9qthgaqP/s200/Camera000.jpg)
سلام
سلامي از جنس شرمندگي براي روزنوشت خودم كه ديگه الآن اسمش روزنوشت نيست و شده دل نوشته هاي محسن سيفي ...
خيلي وقته نيومدم اينجا پست بزنم ... از بس كه خودم رو توي مسائل مربوط به درس و دانشگاه غرق كردم ديگه وقتي برام نميمونه كه اينجا چيزي بنويسم ... در واقع تمركز روي دلم نداشتم كه بخوام اينجا مطلب بنويسم ...
اوايل همين هفته رفتم تهران براي نمايشگاه كتاب و برگشتني رفتم خونه يه سري به خونواده بزنم ... چون در طول ايام فرجه ها نميتونم برم ...
كه بعد از اين همه مدت دوري از خانواده ، خيلي خوب بود ...
بابام يه قناري خريده بود كه اون رو توي قفس و توي پانسيون خونه گذاشته بود ... اويل توي خونه همش گهگاهي يه صداهايي مي شنيدم و نميدونستم كه اين صداي همون قناريه ... تا اينكه اتفاقي رفتم جلوي پانسيون و متوجهش شدم ...
هر كاري كردم كه قناري واسم بخونه ، نخوند كه نخوند ... براش سوت زدم ... كف زدم ... آهنگ گذاشتم ... شكلك براش درآوردم ... سر و صدا كردم ... اما دريغ از كوچكترين صدايي ...
خيلي ناراحت شدم و كلي دلم گرفت ... با خودم گفتم : " مگه من چجور آدمي شدم كه حتي قناري هم حاضر نيست برام بخونه ؟؟؟!!!"
نميدونم چرا اين روزا همش از خودم بدم مياد ... احساس مسكنم خيلي عوض شدم ... و اصلاً نسبت به خودم و رفتارام و آدماي دور و ورم احساس مسئوليت نميكنم ... آخه من چم شده ؟؟؟ ... شايد دليلش درگير شدن زياد و غرق شدن توي مسائل مربوط به دانشگاه باشه ...
اما به هر حال خوشحالم كه هنوز دارم توي اين دنيا زندگي ميكنم ... و نفس ميكشم ... و به آينده اميد دارم ... و ...
۵ نظر:
in tabieieh sarf nazar az raftar va afkar gahi oghat ensan dar sharaieti gharar migireh ke baraie khodesh ajibeh valiin doreh gozarast va baiad tei shavad az tarafi be talghin ham rabt darad
یه جفت بنداز تو قفسش برات پشتک بالانس هم میزنه چه برسه به چهچه
سلام
ممنون از اينكه نظر داديد ...
حتماً اينكاري كه گفتيد انجام ميدم داش علي ...
اول سلام دوم (به حباب نگران لب رود قسم به کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت ان چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند)این جمله شاید بتونه کمکت کنه یا حداقل بهت امید بده درسته شاید نتونم کمکتون کنم ولی .... تازه به حرف من رسیدی؟ شوخی کردم ولی خوشحالم که اصلا نا امید نمیشید این خیلی مهمه از خودت بدت نیاد این احساس شاید نه حتما گذراست و تو برای خودت خیلی مهمی و بهتر از هر کسی میتونی به خودت کمک کنی و...
اين عكس جديدت خيلي قشنگ تره، حالا با اين توصيفات نميدونم حكومت چطور توقع داره دانشجوهايي رو كه توي زندان انداخته بيان تو انتخابات شركت كنند!
ارسال یک نظر