سلام
خدا رو شكر فعلا كه بلاگر تو سايت دانشگاه باز ميشه و ميتونم پست بذارم ...
بالاخره بعد از كلي كشمكش در ترم قبلي كه فوق العاده ترم سختي بود برام ، وارد ترم سوم شدم و اين ترم تصميم گرفتم كه حسابي بشينم درس بخونم و ديگه خيلي از فعاليت هاي بيخود رو كنار بگذارم ... البته خودم به اين نتيجه رسيدم كه توي دانشگاه اگه با برنامه ريزي پيش بري و درست از وقتت استفاده كني هم ميتوني كه حسابي درس بخوني ، هم حسابي فعاليت هاي غير درسي مثل كاراي فرهنگي يا سياسي داشته باشي ، هم حسابي ورزش كني ، هم حسابي خوش بگذروني ، هم حسابي وبلاگ نويسي كني !!! و هم كلي وقت اضافه واسه تفريح و خوش گذروني داشته باشي ...
خلاصه اينكه اميدوارم بتونم از امروز به بعد فقط به پله هاي ترقي فكر كنم و با راهنمايي هاي عزيزان و دوستان و همچنين دلگرمي هايشان بتونم پيشرفت روزافزون داشته باشم ... هر حرفي و هر انتقاد و پيشنهادي از سوي شما ميتونه توي رسيدن به اين هدفم كمكم كنه و اميدوارم كه هرگز شما منو تنها نذاريد و تا حالا هم كه همين طور بوده و در لحظات تنهايي ، سختي ، شادي و غم همواره منو مورد لطف خودتون قرار داديد ... اميدوارم كه بتونم حداقل با پست هايي كه ميذارم گوشه اي از زحماتتون رو جبران كنم ...
۲ نظر:
موفق باشی
بهترين موقع براي رشد همين دوره كارشناسيه. من دو سه ساله كه فهميدم كه خيلي بيسوادم! البته از قبل ميدونستم، اما حالا كه مطالعاتم كامل شده دارم دركش ميكنم. باورش سخته، اما تو دوره كارشناسي هر روز آزاد دقيقاً 18 ساعت مطالعه داشتم كه 16 ساعتش فوق برنامه بود و فقط دو ساعت مربوط به تخصص خودم ميشد. حالا كه مطالعات تخصصي هم تموم شده درك كردم كه هيچي نميدونم. ببخشيد نظرات من طولانيه. امروز يكي از شاگردهام پرسيد كه آقا دان يك تو تكواندو يعني چي؟ من همين موضوع به ذهنم اومد و جواب دادم كه: وقتي كسي دان يك ميگيره تازه متوجه ميشه كه هيچي نميدونه! به عبارتي اونقدر فهمش بالا رفته كه فهميده هيچي نميفهمه! آره حالا قصد اين بود كه از اين انرژي و شور دوره كارشناسي حداكثر استفاده رو بكن. چون تو دورههاي بالاتر به غير از مطالعه تخصصي وقت هيچ كاري رو نداري. دلم برات تنگ شده، ان شاءالله در اولين فرصت همديگه رو ببينيم، چاكرتم، ميخوام برات بميرم اما حيف كه پهلوانان نميميرند.
ارسال یک نظر