سلام
قصد نداشتم فعلا پستی بذارم اما یه سری شرایط سیاسی اخیر مجبورم کرد که پست بذارم و این اولین پستیه که بصورت اشتراکی در دل نوشته های محسن سیفی و بر و بچه های دانشگاه رامین بطور همزمان منتشر میشه ...
نمیدونم چرا آدما نمیتونن بین اختلافات اجتماعی و اختلاف نظرهاشون تفاوت بذارن ؟!؟!؟! ...
کشورهای متمدن و انسانهای متمدن همواره در کنار اختلاف نظرات و عقایدی که با هم دارن ، روابط اجتماعی خودشون مثل روابط فامیلی و دوستی رو حفظ می کنند ... مثلاْ اگه من با بهترین دوستم در یه زمینه سیاسی اساسی اختلاف نظر کاملاْ متضاد دارم ولی سعی میکنم که این اختلاف عقیده تاثیری بر رابطه دوستیمون نداشته باشه ... اما توی ایران چی : فقط کافیه با دوستت یه اختلاف عقیده کوچیک داشته باشی ... انگار دیگه دنیات با اون دوستت به آخر رسیده و یکی از سرسخت ترین دشمن هات میشه ... یکی نیست بگه آخه آدم حسابی من و تو که با هم مشکلی نداریم فقط یه اختلاف کوچیک داریم که اونم راجع به دیگرانه نه خودمون !!! ...
واقعاْ واسه این اوضاع مملکتمون متاسفم که همچین شرایطی رو پیدا کرده ... اون از بی احترامی کاندیداهای محترممون به همدیگه توی رسانه ملی و جلوی همه ملت و اینم از رفتارای مردممون ...
اگه یه پدری راجع به سیاست یه نظری داشته باشه و طرفدار آقای X هم باشه باید افراد منتسب به اون (یعنی خانوادش و مثلا! پسرش!) هم دارای همون گرایش بشن و نظراتشون باید کامل منطبق بر هم باشه ... اگه اینطوری نشه همه مردم پشت سر جفتشون کلی حرف در میارن و میگن که ببین این پدر و پسر با هم مشکل دارن ... بابا بخدا ما با هممشکل نداریم و فقط اختلاف نظر داریم ... آیا اختلاف نظر جرمه ؟؟؟ ...
و یا اگه توی یه محیط اجتماعی مثل دانشگاه که همه فرهنگ ها توش هستند یه دانشجو طرفدار فلان کاندیدا بشه و در انتخابات رقیب اون کاندیدا پیروز بشه باید دیگه اون دانشجوی بیچاره بره بمیره وگرنه باید همش تحقیرای حزب مخالف رو تحمل کنه و در اجرای کاراش همواره دچار مشکل باشه و حتی اصلاْ ممکنه هیچ کاریشو راه نندازن ...
اینه آزادی بیان در جمهروری اسلامی ایران ؟؟؟!!! ... این حرف من اصلاْ مربوط به یک دوره خاص از دولت ها نیست و همواره در همه دولت ها (حداقل اون دولت هایی که در زمان حیات من بودن) این اوضاع وجود داشته و فقط با این تفاوت که الان چون من بزرگتر شدم و دیگه اون بچه ای نیستم که همیشه حرف مامان بابام گوش کنم و خودم دنیای اطرافم رو بهتر درک می کنم ، پس اختلاف نظرهام رو علنی تر میگم ...
خب اگه قرار باشه اینطوری بشه که یعنی دیگه ما هم باید برگردیم به همون اعراب جاهلیت ...
البته دیگه دیدگاهم در این زمینه راجع به مردم عوض شده و به این نتیجه رسیدم که باید با این مردم فقط با دروغ زندگی کرد ... در جمهوری اسلامی ای که دروغ توی پوست و گوشت و استخون مردم ریشه کرده و البته اونایی هم که دروغ نمیگن یا سکوت میکنن و یا چشم دل خودشون رو به روی حقیقت میبندن ، نمیشه با صداقت و آزادی بیان رفتار کرد ... و فقط و فقط باید دروغ گفت ...
ای کاش همون تصمیمی که گرفته بودم مبنی بر اینکه اصلاْ در مسائل سیاسی دخالت نکنم عملی میکردم اما حیف که روحیه سکوت در برابر ناحق توی وجودم نبود و نتونستم سکوت کنم ...
حالا هم همین جا میگم که من هیچکدوم از ۴ کاندیدای حاضر رو لایق ریاست جمهوری ایران نمیبینم ... اما یک رای خواهم داد چون سرنوشت کشورم برام مهمه و مجبورم که از بین بد و بدتر ، بد رو انتخاب کنم ...
قصد نداشتم فعلا پستی بذارم اما یه سری شرایط سیاسی اخیر مجبورم کرد که پست بذارم و این اولین پستیه که بصورت اشتراکی در دل نوشته های محسن سیفی و بر و بچه های دانشگاه رامین بطور همزمان منتشر میشه ...
نمیدونم چرا آدما نمیتونن بین اختلافات اجتماعی و اختلاف نظرهاشون تفاوت بذارن ؟!؟!؟! ...
کشورهای متمدن و انسانهای متمدن همواره در کنار اختلاف نظرات و عقایدی که با هم دارن ، روابط اجتماعی خودشون مثل روابط فامیلی و دوستی رو حفظ می کنند ... مثلاْ اگه من با بهترین دوستم در یه زمینه سیاسی اساسی اختلاف نظر کاملاْ متضاد دارم ولی سعی میکنم که این اختلاف عقیده تاثیری بر رابطه دوستیمون نداشته باشه ... اما توی ایران چی : فقط کافیه با دوستت یه اختلاف عقیده کوچیک داشته باشی ... انگار دیگه دنیات با اون دوستت به آخر رسیده و یکی از سرسخت ترین دشمن هات میشه ... یکی نیست بگه آخه آدم حسابی من و تو که با هم مشکلی نداریم فقط یه اختلاف کوچیک داریم که اونم راجع به دیگرانه نه خودمون !!! ...
واقعاْ واسه این اوضاع مملکتمون متاسفم که همچین شرایطی رو پیدا کرده ... اون از بی احترامی کاندیداهای محترممون به همدیگه توی رسانه ملی و جلوی همه ملت و اینم از رفتارای مردممون ...
اگه یه پدری راجع به سیاست یه نظری داشته باشه و طرفدار آقای X هم باشه باید افراد منتسب به اون (یعنی خانوادش و مثلا! پسرش!) هم دارای همون گرایش بشن و نظراتشون باید کامل منطبق بر هم باشه ... اگه اینطوری نشه همه مردم پشت سر جفتشون کلی حرف در میارن و میگن که ببین این پدر و پسر با هم مشکل دارن ... بابا بخدا ما با هممشکل نداریم و فقط اختلاف نظر داریم ... آیا اختلاف نظر جرمه ؟؟؟ ...
و یا اگه توی یه محیط اجتماعی مثل دانشگاه که همه فرهنگ ها توش هستند یه دانشجو طرفدار فلان کاندیدا بشه و در انتخابات رقیب اون کاندیدا پیروز بشه باید دیگه اون دانشجوی بیچاره بره بمیره وگرنه باید همش تحقیرای حزب مخالف رو تحمل کنه و در اجرای کاراش همواره دچار مشکل باشه و حتی اصلاْ ممکنه هیچ کاریشو راه نندازن ...
اینه آزادی بیان در جمهروری اسلامی ایران ؟؟؟!!! ... این حرف من اصلاْ مربوط به یک دوره خاص از دولت ها نیست و همواره در همه دولت ها (حداقل اون دولت هایی که در زمان حیات من بودن) این اوضاع وجود داشته و فقط با این تفاوت که الان چون من بزرگتر شدم و دیگه اون بچه ای نیستم که همیشه حرف مامان بابام گوش کنم و خودم دنیای اطرافم رو بهتر درک می کنم ، پس اختلاف نظرهام رو علنی تر میگم ...
خب اگه قرار باشه اینطوری بشه که یعنی دیگه ما هم باید برگردیم به همون اعراب جاهلیت ...
البته دیگه دیدگاهم در این زمینه راجع به مردم عوض شده و به این نتیجه رسیدم که باید با این مردم فقط با دروغ زندگی کرد ... در جمهوری اسلامی ای که دروغ توی پوست و گوشت و استخون مردم ریشه کرده و البته اونایی هم که دروغ نمیگن یا سکوت میکنن و یا چشم دل خودشون رو به روی حقیقت میبندن ، نمیشه با صداقت و آزادی بیان رفتار کرد ... و فقط و فقط باید دروغ گفت ...
ای کاش همون تصمیمی که گرفته بودم مبنی بر اینکه اصلاْ در مسائل سیاسی دخالت نکنم عملی میکردم اما حیف که روحیه سکوت در برابر ناحق توی وجودم نبود و نتونستم سکوت کنم ...
حالا هم همین جا میگم که من هیچکدوم از ۴ کاندیدای حاضر رو لایق ریاست جمهوری ایران نمیبینم ... اما یک رای خواهم داد چون سرنوشت کشورم برام مهمه و مجبورم که از بین بد و بدتر ، بد رو انتخاب کنم ...