دنبالش بگرد ...

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

بن بست زندگی ...

سلام به همه عزیزان خودم
حتما با دیدن اینکه من اینجا پست زدم دارید تعجب میکنید ... حقم دارید . چون اینقدر نمیام آپلود کنم دیگه شما هم اصلا انتظاری ندارید . ولی باور کنید کار با بلاگر به خصوص توی دانشگاه ما خیلی سخت و تقریبا میشه گفت که عملا امکان پذیر نیست . همین الانش هم اومدم اهواز آپلود کنم .
توی زندگیم به یه جور بن بست و تهی بودن رسیدم ... یه جور بی برنامه بودن برای آینده ... نمیدونم اسمشو چی بذارم ولی از همه چیز و همه کس خسته شدم ... اصلا نمیتونم درس بخونم ... نمیتونم روی درسا تمرکز کنم ... واقعا وقتی میگن توی این دنیا همه چیز نسبیه راست میگن ... راجع به هیچی و هیچ کس نمیشه بطور قطع و 100درصد اضهار نظر کرد ... آخه واقعا چرا باید توی این دنیایی که پایه و اساسش از دروغ و دورنگی درست شده ، زندگی کرد ؟؟؟
البته تو دانشگاه درس که نمیخونم اما سعی میکنم اونقدر خودمو با فعالیت های مختلف ورزشی - فرهنگی و تا حدودی علمی ولی غیر درسی سرگرم کنم که کمتر به این مسائل فکر کنم و همش اعصابم خورد باشه و بخوام غصه و حسرت بخورم . البته وقتی سر کلاسا هم میرم خیلی تو کلاس به درس توجه میکنم تا همونجا بتونم درسا رو یاد بگیرم و درسامو نذارم آخر ترم فقط با حفظ کردن پاس کنم ...
شاید در این حینی که خودمو دارم سرگرم میکنم با گذشت زمان و کسب تجربه بتونم جواب سوالامو پیدا کنم و هدفمو از زندگی هم مشخص کنم ...
خیلی خوشحالم که دوباره به بلاگر تونستم سر بزنم .

۶ نظر:

ناشناس گفت...

همينو بدون كه تو تنها نيستي...

علی فتح‌اللهی گفت...

فکر میکنم این دوره ایه که همه گرفتارش میشن تازه این که چیزی نیست من گاهی یک روز در میون اینجوری میشم. بهترین کار همینه که با مشغول کردن خودت به چیزهای سالم از ورود اندیشه اهریمنی به مغزت جلوگیری کنی. به هر حال حالا که ازدواج هم کردی وقت مناسبی برای بن بست نیست . تو در حال حاضر دیگه فقط در قبال خودت پاسخگو نیستی. عیب نداره گهگاه از این حسها بگیری ولی توش غرق نشو. سعی کن با همسرت دوست باشی. ضرر نمیکنی

محسن سيفي گفت...

سلام علي جون
ممنون ار اينكه هميشه به من لطف داري و به مطالبم توجه داري و هميشه نصيحتم ميكني ... واقعا بي نعارف و جدي ميگم كه خيلي از كارا و حرفاي تو از مهمترين سر لوحه هاي زنديه منه ... البته اين نصيحت آخرينت ديگه قابل اجرا نيست برام ... اگه مطلب جديد رو بخوني متوجه ميشي چرا ...
بازم ممنونم كه هميشه منو از محبت خودت محروم نميكني .

از پرشين من عزيز هم ممنونم كه اونم همواره به من لطف داره .
منم اينو ميدونم كه تا شماها هستيد من تنها نيستم و بدون كه اگه به وجود افرادي مثل تو اميدوار و دلگرم نبودم كه اصلا ديگه وبلاگ برام معنا نداشت ؟! ... اما اينايي رو هم كه ميگم يه جور تخليه روحيه كه با درد دل كردن حداقلش اينه كه چيزي توي دلم نميمونه ...

چرخ و فلك گفت...

تو دنيا آدم چه به اهدافش برسه چه نرسه همه چي پوچ هست! اما با ناراجتي و دلخوري با اين مسئله برخورد كردن چيزي رو حل نمي‌كنه، سعي كن لبخند بزني.

ناشناس گفت...

با سلام
درسته بعضي وقتا ادما از همه چيز بدشون مياد حتي از خودشون اما اينو بدون يكي هست كه هيچ وقت تو رو تنها نمي زاره در اين جور مواقع به اون پناه بيار اين جور حاتارو ادم داشته باشي خوبه چون مي توني چيزاي رو درش پيدا كني كه خيلي به دردت مي خوره.
با تشكر

محسن سيفي گفت...

سلام
داش حسين خب بالاخره آدمي كه همه چي براش پوچ ميشه بايد همواره در پي رفع اين پوچي باشه يا نه ؟؟؟
"" راستش نميدونم ديگه چجوري با اين مسئله برخورد كنم ، يه خورده در جواب اين نظر شما مطلب نوشتم كه اگه آخرين مطلبم (بازگشتي با كوله باري از درد و غم) رو بخوني ميتوني ببيني ... ممنون از نظراتت ...